- زاغ فعل
- زاغروش سیه دل بد کردار آنکه رفتار زاغ دارد، بد فعل بد کردار
معنی زاغ فعل - جستجوی لغت در جدول جو
- زاغ فعل ((فِ))
- مجازاً بدکردار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منقار زاغ، تیر نوک تیز، وسیلۀ آهنی سرکج و دسته دار که با آن زمین را بکنند. در جنگ هم به کار می رفته
سیاه دل قسی القلب
سیاه دل، سخت دل، برای مثال زاغ دلان را نفس شوم ده / مغز غلیواژ و سر بوم ده (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ دل)